23-با تاخیر اومدم اما بایه فرشته آسمونی اومدم...
سلام ،سلامی به مهربونی آفتاب وبه لطافت باران بهاری...آری از بهار می گویم از بهاری که خداوند مهربون یه هدیه از آسمون برام فرستاد،یه هدیه بزرگ بزرگ ولی کوچولو......یه داداشی خوشگل ومهربون،ما بهش میگیم:اهورا نفس ماوخیلی هم دوستش داریم.
واز همه ی دوستای گلم بخاطر این تاخیر از بهار تا پاییز معذرت میخوام...
به خدا قول میدم از این به بعد هفته ای 2بار به هموتون سر بزنم....حالا می خوام چند تا عکس از اهورا رو پرده برداری کنم:
اولین لحظه ای که تورو دیدم هم خوشحال شدم هم تعجب کردم...
وقتی بخام مهربون باشم...
عاشقتم فسقلی...
و دوست دارم بغلت کنم اما مامان نمیزاره...به همینش هم قانعم...
از اونجایی که من عاشق کیکم این عکس رو یادگاری نگه میدارمچون کیک 1ماهگی اهوراست.
تازه دریا هم میریم(من وداداشم)لبخند منو داشته باش...
خمیازه رو...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی