12-وقتی حسی واسه نوشتن نیست ...
اصلا" حوصله برا نوشتن ندارم.میدونین چرا؟
2روزه خاله جونی وشهراد کوچولو براشون مشکل پیش اومده ومن ومامان سحر هیچ کاری از دستمون بر نمیاد که انجام بدیم واسه همین تصمیم میگیرم براشون شعر بگم:
اینم آقا شهراد پسر خالمه که خیلی دوسش دارم.
ادامه مطلب رو کلیک کنید تا جریان رو تعریف کنم...
شیر کوچولو ی ما تو دل همه جا داره مخصوصا" من !!!!
ماجرا رو از زبون خاله جون براتون میگم"
سه شنبه:
برداشت اول: در صندوق ماشینو باز کردم
یه سیب سرخ .... توجهمو جلب کرد
چهار شنبه:
برداشت اول: صبح توی پار کینگ
برداشت دوم: سیب سرخه روی داشبورد وحس یه لبخند مرموز روی لبهاش
برداشت سوم: شهراد: مامان سیب میخوام و سیب در دستان کوچک شهی تا خونه آقا جون
برداشت چهارم: سیب افتاد .... شهراد : سیب!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
برداشت پنجم: خم شدم سیب رو برداشتم و دیگه.....
درد توی کمرم .....
برداشت ششم: موندیم خونه مامانجون من با هر حرکت، دادم به آسمون میرسه
برداشت هفتم: شهراد داشت بازی میکرد خورد زمین وپای کوچولش رفته توی آتل
حالا من وشهراد 2 روزه خونه مامان جون وآقاجونیم
هر دومون نمی تونیم راه بریم
هر دو مون....
برداشت آخر: سیب کجاست؟ دیگه سیب رو ندیدم!!!!!!!!!!!!!!!
حکمتی در کار بود؟
شهراد نبشته:
پام بو شد ، باتل بستم....(آتل)....دد میکنه (درد)....
خدا کنه تا عید خوب شیم
امان از سیب سرخه
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.--.-.-.-.--.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.
واینک برداشت آخر آخری:وقتی سورنا از ناراحتی شعر میگوید:
شیر کوچولوی ناز من پاهاش شکسته
پاهاش توی آتله مثل یه پسته
خاله جون مهربونشده چه خسته
چون که الان دو روزه خونه نشسته
خاله جونو شهرادی خوب میشین فردا
دوباره پر میکشین میون دلها
سروده از سورنا دل شکسته